« برای قطعاتش همسر »   2011-12-05 01:09:00

مثلث بازجو
و تذکره ای که از سمت دیگرم می رود به اتاق
یعنی
عاشقش کنید
جاهل
مثل چشم هایم خیره به چیزی یادم نمی آید شبلی
کلماتم آماده ،
نقطه
- سنگ بینداز که بمیرد
چیزی توی همین کلماتم در پرانتز خودش
( هیس )
مرد می شود
به کجایم سلام می آید ؟
بغلم کن شبلی به قرآنی به اولین سنگ تو روسپی منم به عق به انال...
- کشتمش .
با سپیدی دست هایم و سنگ
- او همسر من است .
اول شب توی چاله رویش بتون ریخته ام
به مرگ ناخن هایش که هنوز درد می کند
لباس بپوش تکه های مادرم
- شوی ام
- شوی ام
مثلث از سیاه برنمی گردد سنگ بینداز
- بغلم کن
سنگ بینداز
چه مرگی کشیده ای ؟ چهره ات شبلی ، چهره ات
و مورچه ها که تکه های زیبایی اند .
من به جانب خورشید و ساعت عصر
آنطرفترم می گرید .

عاطفه چهارمحالیان


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات